سمپاتی بی خطر

ساخت وبلاگ
در روزهای اخیر در رسانه های جمعی آمد که شرکتی با نام "چهارده معصوم" در فساد مالی بزرگ و در عین حال غیرانسانی چای دبش که سلامت مردم کشورمان را بطور جدی به خطر انداخته نقش اساسی داشته است. به یاد خاطره ای از دوران کارمندی در جهاد سازندگی افتادم. در نخستین سالهای نامگذاری سالها به نام شخصیتهای مذهبی، در اولین جلسه اداری پس از تعطیلات نوروزی حدود ده نفری از روسای ادارات به دور میزی با ریاست مدیرکل اداره گردآمدیم. سخنران اول مدیرکل بود که ضمن تبریک سال نو به نامگذاری سال به نام یکی از امامان معصوم هم اشاره داشت. بدین ترتیب یکایک اعضای جلسه با تبعیت از رئیس تبریک را گفتند تا رسید به نوبت من که کنار رئیس نشسته بودم. البته کمی برایم سخت بود ولی از آنجا که از همان روزهای اول کارمندی با خود عهد کرده بودم در جلساتی که دعوت میشوم هرچه که فکر میکنم به صلاح کشور و مردممان است به زبان بیاورم حتی اگر به نفع خودم تمام نشود، بدون اینکه به صورت کسی نگاه کنم گفتم: "در محدوده بضاعت ذهنی خودم با این روش نامگذاری مخالفم. این چه معنی میدهد که هر سال نام یک معصوم را روی سالی که نمی‌دانیم چگونه به سر خواهد آمد بگذاریم. اگر آن سال، سال خوبی نبود آیا میشود گفت سال فلان امام چه سال بی ریختی بود!! چرا با باورها و مقدسات مردم بازی می‌کنیم؟" بعد هم اشاره کردم به موضوعی که چندی پیش در تاکسی برایم پیش آمده بود که راننده تاکسی گله مند از بهم ریختن خیابان گفته بود، "شهرداری گند زده تو مطهری"، البته منظورش خیابان مطهری بود. بعد ادامه دادم : "تا جایی که من می‌دانم سالها با نام حیوانات نامگذاری شده اند من خیلی نگرانم که نام خوک با کدام نام معصوم همزمان خواهد شد!؟" سخنانم که تمام شد، معاون مدیر کل که به نظر میرسید سمپاتی بی خطر...ادامه مطلب
ما را در سایت سمپاتی بی خطر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csafesympathy5 بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1402 ساعت: 6:41

اینکه گفته میشود اکثر قریب به اتفاق سخنرانان مجالس مذهبی هرچه دل تنگشان می خواهد، درست یا غلط می گویند و هرگز با چالشی از طرف مخاطبانشان مواجه نمی شوند حرف درستی است. من شخصا بارها با مواردی از این دست مواجه بوده ام که سخنران نه تنها موضوعی را بدون پشتوانه علمی بیان کرده که عملا خلاف واقع گفته است. نمونه در مجلسی روحانی سخنران از بمباران هیروشیما میگفت و اینکه خلبان آن خودکشی کرده است. بعد از پایان مراسم نزد ایشان رفته گفتم که این آقای پل تیبت خلبان بمب افکن نه تنها خودکشی نکرد که در 92 سالگی در منزل خود در بین خانواده اش در کمال آرامش جان سپرد. حتی در مصاحبه ای گفته بود، این یک اقدام لازم بوده است و من یک سربازم و همین دستور را در صورت نیاز دوباره اجرا خواهم کرد. در مقابل حاج آقا گفتند که خودکشی ایشان را در یک مجله خوانده است. بگذریم. مراد اصلی من از طرح این موضوع نه آن حاج آقا که خود ما است. چرا که این فقدان روحیه حقیقت جویی مختص به زمینه خاصی نمی شود و جای جای زندگیمان میشود آنرا مشاهده کرد. چند روز پیش ترانه بسیار دلچسب مهستی با عنوان "دوتاچشمون" را زمزمه می کردم. متوجه شدم یک جایی از شعر این ترانه میلنگد به چند سایت موسیقی مراجعه کردم اطمینان پیدا کردم ایراد در حافظه من نیست. شعر این است: دو تا چشمونش منو کشتهتیر مژگونش منو کشتهلب خندونش منو کشتهخنده رو لبهاش وا نمیشهدر دلش عشق هم جا نمیشهغم هجرونش منو کشتهتناقض در دو گزاره پشت سرهم: ابتدا لب خندان یار ایشان را کشته و لحظه ای بعد خنده روی لب دلدار ایشان باز نمیشود!!!واقعا شاعر و ترانه سرا و خود خواننده چرا به این تناقض گویی توجه نکرده است؟ و یا اصلا آنچه بنا است شنوندگان از این ترانه دریافت کنند اهمیتی نداشته است؟ چ سمپاتی بی خطر...ادامه مطلب
ما را در سایت سمپاتی بی خطر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csafesympathy5 بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1402 ساعت: 13:24

در این ایام به اصطلاح معنوی به یاد خاطره ای از گذشته ای دور افتادم. سالها پیش پس از مدتی بودجه بندی و پرس و جو از یک شرکت خوشنام برای کاشی کردن کف آشپزخانه کاشی خریده و از فروشنده تقاضا کردیم که یک نصاب درست و حسابی هم به ما معرفی کند. شماره فردی مثلا" آقای ایکس را به ما داد و زنگ زده و برای فلان روز که یکی از همین روزهای سیاه پوشی بود قرار گذاشتیم. با کمی تاخیر به اتفاق فرد دیگری که می گفت نسبتی با او دارد و درست یادم نیست چه نسبتی، آمدند.فرد اصلی، آقای ایکس، سن و سال دار بود و خیلی خوش صحبت. نبود همسرم هم در خانه چاشنی این خوش صحبتی شد و صحبتهایمان گل انداخت. کلی گفتیم و خندیدیم و مرزهای سیاست را که درنوردیدیم هیچ، به اختیارات خداوند هم ناخنکی زدیم. امامان و پیامبران را هم بی نصیب نگذاشتیم. همه را یک به یک به تیغ طنز سپردیم. نزدیکی های ظهر کم کم به فکر تدارک ناهار افتادم. اول خواستم خودم چیزی درست کنم ولی کار در آشپزخانه عملا غیر ممکن بود، بنابراین از ایشان پرسیدم برای ناهار چی میل دارند که بیرون سفارش بدهم، پاسخشان مرا حیرت زده کرده، عنوان کتابی که سالها پیش خوانده بودم برایم زنده کرد. "معجزه ایرانی بودن". البته شاید بهتر بود میگفتم کتابی که خریده بودم، چرا که حتی یک کلمه از محتوای آن کتاب را بیاد ندارم. و از این بابت متاسف هم نیستم. اساسا هر موضوعی درباره ویژگی‌های ایرانیان را خیلی جدی نمیگیرم چرا که باور دارم کسی می‌تواند در زمينه ویژگی‌های یک ملت صحبت کند که دست کم ده ملیت دیگر را به همان اندازه بشناسد، که چنین چیزی عملا" ممکن نیست. اما پاسخ این کاشی کار مرا به سمت باور دست کم عنوان آن کتاب هل داد. او گفت: ما روزه هستیم!!! بقیه ساعاتی که مشغول به کار بودند تا حدودی سکو سمپاتی بی خطر...ادامه مطلب
ما را در سایت سمپاتی بی خطر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csafesympathy5 بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 5 مرداد 1402 ساعت: 15:42

فیلم برادران لیلا در سایه جو متشنج حاکم بر فضای کنونی کشورمان به ویژه در عرصه مقوله های فرهنگي و اجتماعی از نقدی صادقانه و بی پروا در امان مانده و در نگاه جامعه شديدا دوقطبی جامعه امروز کشورمان بین خوب یا بد بودن همانند پاندولی در نوسان است. از یک‌سو بواسطه غیر خودی بودن کارگردان فیلم از سوی حکومت به سیاه نمایی متهم میشود. در صورتی که اگر این فیلم ساخته مهدویان یا ده نمکی بود، بعید نبود منتقدان سینمایی حکومتی لیلا را استکبارستیز و قهرمان جبهه مقاومت خوانده و حتی نامزد جایزه اسکار کنند. از سویی دیگر، مردمی که در جنگی تمام اعیار در مقابل دشمنی تا دندان مسلح مواجهه شده برای فریاد ابتدایی ترین نیازهای انسانی خود چنگ به هر ابزاری میزنند، این فیلم می‌تواند به عنوان آیینه تمام‌ قد جامعه امروز ایران به میدان بیاید لیلا را مردم ایران و پدر خانواده را حاکمان بی کفایت در قدرت معرفی کند.از نگاه من فیلم برادران لیلا، هر چند جز بازی یکی از دیگری بهتر بازيگران، چیز شکوهمندی و تازه ای برای ارایه ندارد. از سناریو ضعیف آن گرفته که پیش فرض خیالی "بزرگ خاندان" را با زور به خورد بیننده ایرانی میدهد تا دیالوگ پرویز و مراجعه کننده در توالت عمومی که فیلم را تا حد بداهه گویی های بازی رو حوضی تنزل میدهد. با این حال از منظر تاریخی، اگر بپذیریم "اثرگذاری" از مولفه های مهم در تعریف یک فیلم سینمایی خوب است و به تبع آن قابلیت خاطره سازی یک فیلم میتواند آنرا به جرگه فیلمهای به یادماندنی سینما پیوند بزند، بیگمان "برادران لیلا" از جمله آثار به یادماندنی سینمای ایران است. سمپاتی بی خطر...ادامه مطلب
ما را در سایت سمپاتی بی خطر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csafesympathy5 بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 19:25

51 سال پيش در چنين روزهايي بخشهايي از كشورمان دستخوش كولاكي شد كه سرانجام پس از حدود يك هفته منجر به مرگ بیش‌از 4000 نفر از هموطنانمان گرديد.اين واقعه يا بهتر است بگوييم مصيبت بزرگ، در شمار ترين‌هاي دنيا ثبت شده و اگر در اينترنت به دنبال ترين هاي ايران در دنيا جستجو كنيم در كنار "قديمي ترين كشور دنيا" و يا "بزرگترين توليد كننده پسته و زعفران دنيا" خواهيد كه :"مرگبارترین بوران ثبت شده در دنیا با 4000 کشته" نيز در ايران رخ داده است.هنگامي كه براي هموطنان عزيزمان كه در اين رويداد تلخ آسيب ديدند ابراز تاسف مي‌كنيم يادمان باشد، براي بازماندگان ايشان هم كه ما باشيم ابراز تاسف كنيم. چرا كه انصافا" بازماندگان خوبي نيستيم ما. به اين دليل كه تا كنون به منظور يادبود اين واقعه تلخ حتي يك گزارش تلويزيوني و يا راديويي نديده و نشنيده ام. حتي هيچ يك از تقويمهايي كه من ديدم نيز يادي از اين روز نكرده‌اند. امروز وقتي در شهر برلين قديم بزنيد خواهيد ديد كه در پياده روها جلوي درب برخي از ساختمانها لوح ياد بودي كه يك يا چند نام بر خود دارند از جنس برنز بر زمين نصب شده است (مانند ستاره‌هايي كه در پياده‌رو مشاهير هاليود براي پيشكسوتان سينمايي نصب مي‌شود). صاحبان اين نام‌ها يهودياني هستند كه در جنگ جهاني دوم توسط گشتاپو كشته شده اند. بدين ترتيب با نصب اين لوح‌ها پس از گذشت چندین دهه هنوز ياد كشته شدگان اين جنگ گرامي داشته مي‌شود.چرا ما تا اين اندازه به خود و گذشتگان خود بي اعتنا هستيم؟ و جالب اينكه آنچنان اين احساس در ما بي معنا شده است كه سايرين ، مثلا" يهودياني را نيز كه به گذشته خود تعلق خاطر دارند سرزنش مي كنيم.اگر هنوز با من هم حس نشده‌ايد شايد مثال ديگري لازم باشد.ببينيد، همفكران شيخ نمر در ك سمپاتی بی خطر...ادامه مطلب
ما را در سایت سمپاتی بی خطر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csafesympathy5 بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 16:19

I went to a nearby bakery to buy bread this moing. The door was closed and while I could smell the scent of baking bread I still had to wait 45 minutes before they opened the door. At last the door was opened and though there were already tens of prepared breads I still must wait even more. I asked one of the bakers, "Why you started late and why when there are ready breads, we (by now there were more customers at the shop's door) have to wait more?" while moving back and forth toward the oven and me he murmured, "We have to buy wheat from black market, we are facing many challenges…" I replied, "I very well understood your explanations but it is irrelevant to the situation where there are ready breads and we should wait more."  I was surprised very much and even somehow astonished by his answer. He said, "Those breads are for the office of Supreme Leader!" I remembered a writer's quote: "When I saw the nasal discharge on the Mustache of the Austrian Emperor, I knew the end of the Empire  has come". When a bakery's simple worker could joke the Supreme Leader openly, the end the despotism has begun.   سمپاتی بی خطر...ادامه مطلب
ما را در سایت سمپاتی بی خطر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csafesympathy5 بازدید : 107 تاريخ : جمعه 6 آبان 1401 ساعت: 8:46

14 اردیبهشت سال 1381 در حادثه ای دلخراش که "نیلوفران آبی" نام گرفت، شش دختر دانش‌آموز و یک قایقران در دریاچهٔ پارک شهر تهران غرق شدند.به نقل از روزنامه ایران در جریان این حادثه تلخ، زهره رحيمی، نسرين امينی، آرزو جواری، بهاره رضايی، مريم سروندی و زينب كمره ای به همراه جوان قايقران به نام اكبرسياه فخرآبادی جان باختند. با وجود پیگیریهایی که کردم هرگز  نفهمیدم دقیقن چه اتفاقی رخ داد و مقصران اصلی چه کسانی بودند. اما فقط ماند حسرتی به دل که آن دختران حالا خانمهایی سی و چندساله بودند، اگر بودند. سمپاتی بی خطر...ادامه مطلب
ما را در سایت سمپاتی بی خطر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csafesympathy5 بازدید : 95 تاريخ : جمعه 20 خرداد 1401 ساعت: 0:11

 Iran Inteational TV shows a series of documentaries exploring issues surrounding Iranian Cinema. Several related and involved people in cinema industry are interviewed in the documentary. In a part or rather an episode focusing on the Cinema and Censorship, one of the interviewees, Mani Haqiqi, speaks about his own experience on facing censorship. He says that by arguing with Iranian censor officials again and again, he has been able to convince them to reduce 30 minutes cut of his film into 30 seconds! I think most of us Iranian Cinema fans understand by saying this, he does not aim to purify the backwardness of monitoring system on Iranian film makers, instead, he innocently is trying to show off his bargaining ability. However, such an account not only can dramatically mitigate this cultural oppression and humourizes this very serious challenge Iranian Cinema is facing, but also gives a wrong impression of censorship apparatus here in Iran to foreign audience. In fact, this counterexample depicts a rational and negotiable monitoring system, leaving one to wonder, what about talented individuals like Kiarostami, Taqvaee, Panahi, Makhmalbaf and many other Iranian film makers whose films are banned in Iran, is it simply because of their negotiation incapability?  سمپاتی بی خطر...ادامه مطلب
ما را در سایت سمپاتی بی خطر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csafesympathy5 بازدید : 120 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 17:33

فیلم ماجرای نیمروز به نظر فیلمی سرگرم کننده می رسد که بنا دارد بخشی از تاریخ معاصر کشورمان را روایت کند. ارزیابی فیلم را از منظر تکنیکهای فیلمسازی و اینکه قصه آن تا چه اندازه پایبند به واقعیتهای تاریخی بوده است را می­سپاریم به اهل فن و آنان که از نزدیک در جریان امور آن دوران بوده و چه بسا در دل آنها حضور داشته اند، که خوشبختانه تعدادشان هم کم نیست. اما آنچه که از نگاه من قابل توجه و تامل است، یکی شناخت مخاطبان احتمالی فیلم و دیگری چرا سالهای 60 و 67 و اینکه چرا حالا؟!فیلم ماجرای نیمروز در دو قسمت ساخته شده که موضوع اصلی و محوری هر دو قسمت پرداختن به نقش گروه منافقین یا همان سازمان مجاهدین خلق در تحولات عرصه سیاسی و اجتماعی سالهای 60 و 67 است. قسمت اول مربوط است به دوره ای که رییس جمهور وقت بنی صدر عزل می شود و قسمت دوم  به روزهای پایانی جنگ ایران و عراق و عملیات مرصاد می پردازد.در مورد نکته اول، یعنی شناسایی مخاطبان فیلم باید گفت، آنطور که سابقه این دست فیلمها نشان می دهد، سازندگان فیلمهای سفارشی چشم امیدی به گیشه و به تبع آن مخاطب عمومی ندارند. بنابراین می توان گفت ساخت این فیلم فقط به جهت جلب رضایت سفارش دهندگان آن است که البته در این هم چیزی کم نگذاشته و چه بسا افراط هم کرده اند. اشاره ام به شباهت آشکار یکی از بازیگران اصلی فیلم با مقام بلند پایه دستگاه اطلاعاتی کشور، سعید امامی است. صحنه دیگری که موجب تنزل فیلم در حد یک تئاتر مدرسه ای می شود، تعارف کردن تخمه و یادآوری فریضه روزه است که این شبهه را تشدید می کند، انگار گنجاندن تعداد معینی از صحنه های ارزشی در فیلم از دستورالعملی مشخصی پیروی می کند.اما نکته دوم که چرا سالهای 60 و 67، چنین به نظرمیرسد یکی از مسایلی که بر سمپاتی بی خطر...ادامه مطلب
ما را در سایت سمپاتی بی خطر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csafesympathy5 بازدید : 137 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 17:33

در مورد زنده یاد بنی صدر این روزها زیاد میشنویم و بیشتر این گفته و نوشته ها به دلیل دست اول بودن از نگاه تاریخی بسیار ارزشمند هستند. با وجود همروزگاری هرگز ایشان را ندیدم، اما دو خاطره درباره ایشان دارم شاید به درد کسی بخورد.اولین مورد زمانی بود که در تعطیلات بین ترمی به ایران آمده بودم و شهر سرشار بود از شور و نشاط انتخاباتی، بچه ها از من خواسته بودند ایران که آمدم پرس و جو کنم ببینیم به کدام کاندیدای ریاست جمهوری رای بدهیم. یادش بخیر از پسر دایی انقلابی ام که از اولین شهدای پس از انقلاب است، پرسیدم به کی رای بدهیم. بلافاصه گفت، بنی صدر صد در صد و همین را روی جدول کنار خیابان با ماژیک سیاهی که همیشه همراه داشت نوشت.خاطره دوم زمانی بود که به عنوان ناشر بنا داشتم کتاب "شاهنشاه" نوشته کاپوشینسکی را منتشر کنم. هفته ها پس از درخواست مجوز چاپ به وزارت ارشاد خوانده شدم و برگه ای دست نویس به دستم داده شد که حاوی مواردی بود که میبایست اصلاح (و به قول مرحوم زم، ما میگوییم سانسور) شود. یکی از این موارد اصلاحی، حذف اظهارات کسانی بود که بنی صدر را پشت موتور در جبهه های جنگ دیده بودند و البته این شخصیت پردازی در تضاد با چهره ای بود که رسانه های رسمی سالهاست از وی ارایه کرده و می کنند.روزگار عجیبی است!  سمپاتی بی خطر...ادامه مطلب
ما را در سایت سمپاتی بی خطر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csafesympathy5 بازدید : 138 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 17:33